تو کجایی سهراب ؟ !
دوست دارم بروم اما حیف
قایقم کاغذی است
کاغذی بی بنیاد، که دلش خط خطی اس
با چنین قایقی از ریشه تهی
به کجا باید رفت؟
تا کجا باید رفت؟
چاره چیست؟
منتظر می مانم
منتظر تا روزی که بسازم از نو قایقی را
و به آب اندازم
آن زمان است که فریاد
قایقم کشتی نوح مقصدم کعبه و نور
***
تو کجایی سهراب ؟ ! ... تو کجایی سهراب ؟
آب را گل کردند.....چشم ها را بستند و چه با دل کردند......
وای ....
سهراب کجایی آخر ؟!! ....زخمها بر دلِ عاشق کردند.....خون به چشمِ شقایق کردند...
تو کجایی سهراب ؟ ...که همین نزدیکی عشق را دار زدند... همه جا سایهٔ دیوار زدند ...
ای سهراب کجایی که ببینی
حالِ دلِ خوش...مثقالی است.......دلِ خوش سیری چند ؟ ......
.صبرکن سهراب ...! ....قایقت جا دارد ...!...
نظرات شما عزیزان: